خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن
ببین همه گریه هام از عشق.چه زندونی برام ساختن
خداحافظ گل پونه .گل تنهای این خونه
لالایی هاهم دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه
یکی با چشمای نازش.دل کوچیکمو لرزوند
یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوندتواین شبای
تودرتو .خداحافظ ...
دلیل بغض و اشک این دل پر بهانه ای
زیباترین آرزو و ناب ترین عاشقا نه ای
از یاد نمیروی یک دم ای آفت جان
بر لوح قلبم تا ابد نقش جاودانه ای
احساسم پر زند بسویت دریاب مرا!
تو اوج احساس من در هر کرانه ای
دوستت دارم با هر تار و پود جانم
تو آبادی ِ ویرانه این دل پر شراره ای
بی تو گوارباد هر دم مرگ بر من
تو دلیل زندگی این دل ِ دیوانه ای
بی تو سرد است آشیانم و قلبم خالی زعشق
تو قوت ِ قلب من و گرمی این آشیانه ای
هر روز بیا دتو شود آغاز و تو
عشق بی مثال ِ من و ناب ترین افسانه ای
دست هایت
بر تنِ دیگری می لغزد و
خیالت، در اشکِ چشم های من..
تقصیرِ هیچکس نیست که....
میدانی
تنهایی من از کُرگی آغوش نداشت..
که من
اقتضای طبیعتم بی کسی است تا
همیشه
شایعه ای از تو باشد که
برای خــــیالم حرف در بیاورد..
همیشه
مویی باشد که
به جای لمسِ دست های تو
به تن تنـــــــــــــــهایی ام راست شود..
باور کن
شایعه اگر شدنی بود
تو در آغوشِ دیگری شیوع نمی کردی..
و تنهایی
اگر تمام شدنی بود
من شبیه عقربی گرفتارِ آتــــش
از این انزوا،
آنقدر جنون نمی گرفتم که
زهـــــرم را در سرِ زندگی، خــــــالی کنم..
دسـت بـه “صورتـم” نـزن !
می تـرسم بیـفتـد
نقـاب خنـدانـی کـه بـر چهـره دارم !
و بعــد
سیـل ِ اشـک هـایـم “تـــــــــــو” را بـا خـود ببــرد
و بـاز
من بمانم و تنهــــــایی …!!!....
حس بد دارم انگار...!!!
خداوندا
اگر روزی بشر گردی
زحال ما خبر گردی پشیمان میشوی از قصه ی خلقت
از این بودن از این بدعت
خداوندا
نمیدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه زجری میکشد آن کس که
انسان است و از احساس سرشار است
"دکتر علی شریعتی"
گاهی دلگرمی یک دوست آنقدر معجزه میکند
که انگارخدا در زمین کنار توست . . .
بیا نقش بازی کنیم
من در آغوش تو
طلب بوسه میکنم
توهم بی هوا
در من هیچ شو
بگذار یک سکانس
با هم بودن هم اجرا کرده باشیم
مــــیـدانــــــی ؟
همه را امـــتــحــــان کــــــــــــــرده ام !
قرص خــــواب و مـسکن
روانـشـنــــاس
خــــنـــده هـای زورکــــی . . .
هـنـدزفـری تـوی گـوش و گــــریــه کـردن
ســــیـگــــــــــــــار و مــشــروبـــــــــــ . . .
دوســتـــــــــــان جـــــدیــد. . .
دل من این حـــــــــرفـهـا حـــالـیـش نـمیشود !
آغــوشـتـــــــ را مـیـخـــــــــــواهـم . . .
بـــــــرگــــــرد..
گاهــی اوقــات..
مجبــــوریـمـ بپذیــــریـمـ...
کهـ بــرخی آدمهـــا...
فقــط میتـــونن در قلبمــــان بماننــد...
نهـ در زندگیمــــان...!!
ایــن روزهــــــا سـا کــــــت ڪـــه بــــــمانـــــی . . .
مـــیگذارد بــــه حــســاب جــــــواب نــداشــتــنــت . . .
عمرا اگــــــــــر بــفــهــمــنــــــــــد . . .
داری جــــــــــان مــیــڪَــنـــی .
فرقی نمی کند
کجا ایستاده باشی
از اینجا
تا هر جائی که تو هستی
نامش برای من
"فـــــــــــــاصله" است
بگین بباره بارون ، دلم هواشو کرده
بگین تموم شدم من ، بگین که برنگرده
بهش بگین شکستم ، بهش بگین بُریدم
برهنه زیر بارون ، خرابُ درب و داغون
از آدما فراری ، از عاشقا گریزون
بهش بگین شکستم ، بهش بگین بُریدم
خدایـــــــــــا ،
دخـلـم با خـــرجـم نمیـــخــواند ،
کـــم آورده ام ،
صـــبری کـــه داده بـــودی تــمــام شـــد ،
ولـــی دردم همـــچـــنان باقیــــــست !!!
بدهکـــــــــار قلــــــبم شـــده ام ،
میــــــدانم شـــرمنــــــده ام نمیــــــکنـــی؛
باز هــــــم صـــبـــــــر میــــــخـــواهــــــم.
بـه خـودم میـگویـم: قـوی بــاش …
بـه خـودم میـگویـم : مهـم نیستــــ …
بـه خـودم شـکـ کـردن را مـی آمـوزمـ …
آیــا واقعـا ارزشـش را داشتــ یــا دارد ؟!
بـه خـودم میـگویـم : همیــشه وقتــ هستــ بـرای فرامـوش کـردن …
حداقـل بـه انـدازه بــاقـی مـانـده ی عــمرم …
ولـی تــه همـه ی ایــن هـا ایـن استـــ …
مـن غمگیـــنم
سلام داداش امروز حتما چکش کن
سلام باشه جشم

سلام دوست عزیز، منتظر حضور شما هستم. موفق باشی
این شعر زیبا هم تقدیم شما:
دلتنگتم
یشتر از آنچه در خیال گنجد...
دلم را نمی توانم نگه دارم
چه بی پروا پر می کشد به کویت،
زندانی اش نمی توان کرد!
قفسی مهیا نیست!
دلتنگتم
که توان تفکر از روزگارم بریده است...
افکارم در یاد تو غوطه ور شده اند،
و غرق...
توان هر نفسم
از حرف های صادقانه ی تو نشئت میگیرد
چه زود تمام شد
و چه پاک...
بی آنکه بفهمم این همه دلتنگی سهم من می شود،
از آن شب های بی طلوع
دلتنگتم،
ای مهتاب بی مرز شب های من...
دردیست که هر شب به تنم می آید
نــوری که بـه چشم روشنم می آید
آنقــــدر قشنگی که خدا هم هرشب
در وقت سحـــــر بدیدنـــــم می آیـد
گاهی سخت می شود …
دوستش داری و نمی داند
دوستش داری و نمی خواهد
دوستش داری و نمی آید
دوستش داری و سهم تو از بودنش
فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت
دوستش داری و سهم تو
از این همه ، تنهایی است
روزهــــــــایـــم عــجیــبـــــــ دلـــگیــــــــرنــد
مــثــــل آن جــمــعــــه ای کــــه تــبــــــــ دارد
بـــــادل مـــــــن کـــمـــی مــــدارا کـــن ...
بــــه خــــدا قلــــــــبــــــــــ هـــم عـصـبـــــ دارد !...
پاهایت را بگذار اینجا…
درست روی قلبم…
ببخش مرا …
چیز دیگری نداشتم که فرش قدومت کنم …
آهسته قدم بردار اینجا…
تارو پود این فرش قرمز پر از گل احساسم است...…!
سلام داداش:
نه ختم قرآن ، نه فاتحه ، نه صلوات !
برای شادی روحم ، لبخند تو کافی است ، “رفیق”.
سلام داداش: بلا دوره انشاالله خداوند در صدر همه کائنات به شما در حل مشکلاتتان کمک کند هرگز او را از یاد مبر و اگر کمکی از من برمی آید در خدمتم
مرسی داداشم
نه ختم قرآن ، نه فاتحه ، نه صلوات !
برای شادی روحم ، لبخند تو کافی است ، “رفیق”.
خدانکنه داداشم
امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند …
چشمانم بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد …
آخ که چقدر تنهایم … دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم
بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته
شده است …
رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته …. پیر
تنها…. تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های
دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت ….
اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی
دوباره ای است … پس برگرد … عاشقانه برگرد
سلام ممنونم از حضور گرم ومهربان شما موفق وپیروز باشید
سلام روز سیزده شما بخیر وخوشی ممنونم از حضورتان ....ایام بکامتان
ممنونم مهربان ..هیچ وظیفه ای نیست شما لطف دارین
سلام ایرج جان مرسی که بیادم هستی
سلام آذر جان

خواهش
این ی وظیفس
سال نو میشود وزخم های من کهنه تر ... پس ای زخم کهنه تر شدنت مبارک...
انتظار دارندبرقصم در دنیایی که هیچ اهنگی از ان مرا تحریک نمیکند
عاشقی دادا