امشب انگار قرص ها هم آلزایمر گرفتن ... لعنتی ها یادشون رفته که خواب آورن نه یاد آور ...
امشب انگار قرص ها هم آلزایمر گرفتن ... لعنتی ها یادشون رفته که خواب آورن نه یاد آور ...
پشت این پنجره های مه گرفته،
مدام
به امید دیدن تصویر واضحی از تو
با آستین پیراهنم
شیشه های دلم را پاک میکنم
هنوز صورتت کامل نشده،
غبار میگیرد پنجره را
نمیدانم از سردی هواست یا
از بخار هیجان نفسهای من است
که
هرگز خاطراتمان
پشت این پنجر ه های سرد
تمام نمیشود..

ایرج
شنبه 18 آبان 1392 ساعت 18:46
سلام
آپم و منتظر حضور شبزت
جشم حتما سرمیزنم
هفت شهر عشق
شهر اول: نگاه و دلربایی
شهر دوم: دیدار و آشنایی
شهر سوم: روزهای شیرین و طلایی
شهر چهارم: بهانه، فکر و جدایی
شهر پنجم: بی وفایی
شهر ششم: دوری و بی اعتنایی
شهر هفتم: اشک و آه و تنهایی