روزی مردی خواب عجیبی دید او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آن ها نگاه می کند.
هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آن ها را داخل جعبه می گذارند.
مرد از فرشته ای پرسید، شما چه کار می کنید؟
فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: این جا بخش دریافت است و دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد
کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می
گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.. پرسید: شماها چکار
می کنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوندی را برای بندگان می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته بیکار نشسته است.. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافی است بگویند: خدایا شکر
عجب وفایی داره این دلتنگی !
تنهاش که میذاری میری تو جمع و کلی می گی و می خندی
بعد که از همه جدا شدی از کنج تاریکی میاد بیرون
وایمیسته بغل دستت و دست گرمشو میذاره رو شونت
برمیگرده در گوشت میگه : خوبی رفیق ؟ بازم خودمم و خودت !
خدایـــــــــــــم را دوست دارم . . .
همان خدایی که: دغدغه ای برای از دست دادنش ندارم
همان خدایی که مرا در آغوش گرفته و از مسیر گل و لای عبور می دهد.
خدایم را عاشقانه دوست دارم و می پرستم
نه ترسی دارم برای نابودی اش و نه غمگینم در نبود حضورش
او همیشه به من لبخند می زند
و مرا عاشقانه دوست دارد.
آی مردم بشنوید: که من تنها خدا برایم کافی است . . .
امروز سالروز تولد توست
و من هدیه ای نخریدم
آنچه خریدنی است بی شک لایق تو نیست
نمی دانم با کدام جمله “دوستت دارم داداشی ” را برایت انشاء کنم
اما کاملتر از این چیزی ندارم : تولدت مبارک
تولد چیست؟
این سوالی بود که بی بی سی برای مجموعه ای از کاربرانش در سراسر دنیا مطرح کرد و بسیاری به آن جواب دادند که بهترین پاسخ از دکتر عبدل ارسال شد که گفته بود:
تولد تنها روزیست که مادر در برابر گریه های شما لبخند میزند..!!
وقتی یقین دارم که دیگر برنمیگردی
پیراهنت هم بوی خون و گرگ خواهد داد!
من چشم می بستم نبینم نیستی اما
"هر لحظه "در من رفتنِ تو اتفاق افتاد
تردید کردی دوستم داری و من یک عصر
غمگــین برای رفتــنِ تو راه وا کردم
بیهوده برگِ زرد بر شاخه نمی دوزم
تو خواستی که دست هایت را رها کردم!
آغوش من حالا برای "مرگ" آماده است
اندام سردش دشتِ بِکـرِ تخت را آلود
تو آرزوی رفتـــه با بارانــــی و فردا...
گورم پر از پاییز و باران و تو خواهد بود!
سلام گل پسر وبلاگ
خوبی شازده؟
شرمنده که نمیام راستش چون با گوشی میام فقط به دوستانی که نظر میزارن دسترسی دارم.
پیشاپیشم تولدت مبارک پسر خوب
البته فردا هم نتم یاری کنه حتما میام بازم
حســــــرت !
یعنی رو به رویم نشسته ای
و باز خیسی چشمـــانم را
آن دستمال خشک بی احساس پاک کنــــد .
حســــــرت !
یعنی شانه هایت ، دوش به دوشم باشد
اما نتوانـــم از دلتنگی به آن پناه ببـــــــرم.......
حســــــرت !
یعنی تــــ ــــو
که در عین بـــــــــودنت داشتنت را آرزو می کنــــــــم . . .
بهم گفتی خدا حافظ!
منم میگم خدا سعدی!
که روی غنچه ی لبهات ، بشینه طرح لبخندی!!!
بهم گفتی خداحافظ!
منم میگم خدا عطار!
بدون جاوید می مونه ، تو و اون اولین دیدار!!!
بهم گفتی خداحافظ!
منم میگم خدا سهراب!
خوشا آغوش داغ تو ، خوشا آن لحظه های ناب!!!
بهم گفتی خداحافظ!
منم میگم خدا خیام!
نشسته داغ آتیش لبت ، رو صفحه ی لبهام!!!
بهم گفتی خداحافظ!
منم میگم خدا جامی!
امیدوارم نشی هرگز ، اسیر تیر فرجامی!!!
بهم گفتی خداحافظ!
منم میگم خدا نیما!
منم عاشق ترین عاشق ، بدونه تو .... تک و تنها...!!!
قلمت را بردار بنویس از همه خوبیها
زندگـــی ،عشق ، امیــــــد
و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا هست
گل مریــــم ، گل رز
بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال
از تمنــــــا بنویس ...
از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود
از غروبـی بنویس که چو یاقوت و شقایق ســـرخ است
بنویس از لبخنــــد
از نگاهی بنویس
که پر از عشق به هر جای جهان می نگرد
قلمت را بردار روی کاغذ بنویس ...
زندگی با همه تلخی ها باز هم شیرین است...
مرگ
قلمت را بردار بنویس از همه خوبیها
زندگـــی ،عشق ، امیــــــد
و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا هست
گل مریــــم ، گل رز
بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال
از تمنــــــا بنویس ...
از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود
از غروبـی بنویس که چو یاقوت و شقایق ســـرخ است
بنویس از لبخنــــد
از نگاهی بنویس
که پر از عشق به هر جای جهان می نگرد
قلمت را بردار روی کاغذ بنویس ...
زندگی با همه تلخی ها باز هم شیرین است...
فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت. هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید. وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند. هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانهانشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست. اما خبر بداین که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بندش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود. هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: من آویزونش کردم تا خشک بشه.(teeth)(teeth)(teeth)
زندگی ذره کاهیست ، که کوهش کردیم
زندگی نام نکویی ست که خارش کردیم
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار ،
زندگی نیست بجز دیدن یار ،
زندگی نیست بجز عشق ،
بجز حرف محبت به کسی ،
ورنه هر خار و خسی ،
زندگی کرده بسی ،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد ،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و
اندازه ی یک عمر بیابان دارد .
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم ؟!
همه دردم، بیا درمان من باش
به یاد دیده ی گریان من باش
تو که مهر زمینی، ماه من شو
تو که روح جهانی، جان من باش
گلستانی که می دیدی، خزان شد
بهارم کن، گل خندان من باش
نگه کن بی سر و سامانی ام را
سرانجامم شو و سامان من باش
چو رفتی، ظلمت شب ها مرا کشت
بیا، باز اختر تابان من باش
مکن از چشم گریانم جدایی
چو اشکی بر سر مژگان من باش
اگر شعر مرا جاوید خواهی
بیا شیرازه ی دیوان من باش
عجب زمانه بدی شده! دلم خیلی گرفته...
طعم زندگی زیبا را هم دیگر نمی توان به آسانی چشید!
دیگر نمی شود میان آدم ها باشی و دستانت را برای دعا کردن رو به آسمان بلند کنی!
دیگر نمی شود میان نگاه ها باشی و وقتی که بغضت گرفت اشک بریزی!
دیگر نمی شود محبت را به هر کس که خواستی ارزانی دهی!
دیگر نمی شود خوب بود و دیگران با تو بد تا نکنند!
دیگر نمی شود صبر پیشه کنی وقتی که زخم های دلت را تازه تر می کنند!
دیگر نمی شود که نمی شود آنطور که میخواهی زندگی کنی وقتی
که هیچکس تو را برای خودت نمی خواهد و تنها برای نفع خودش می خواهد!
خدایــا می بینی؟! جور خوب ماندن را؟ جور زندگی کردن را؟
دیدم مادرم داره آش درست میکنه. سوال کردم:مامان،آش چی میپزی؟ گفت آش پشت پا...!!! گفتم:از ما که کسی مسافرت نمیره...!!! گفت:حسین "(ع)" امشب از مدینه به سمت کربلا راه می افته... گفتم:چرا تو؟ گفت:آخه حسین "(ع)" مادر نداره... رمضان رفت و تو در خواب و مُحَرَم در پیش ترس من کَرب ُو بلایی است که امضا نشود... نزدیک به ایام محرم هست.هرکی به امام حسین ارادت داره بگه : ((یا حسین))
بچه ای گریه میکرد و میگفت:
هیچ کسی با من بازی نمیکنه !!
تو دلم گفتم:تو بزرگ شو روزگار بازیهای زیادی باهات میکنه...
امشب از دست دلم سخت شکایت دارم
که چرا نیستی و من به تو عادت دارم
غم تو شب به شب از کوی دلم میگذرد
بی جهت نیست که با غصه رفاقت دارم
روزی مردی خواب عجیبی دید او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آن ها نگاه می کند.
هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آن ها را داخل جعبه می گذارند.
مرد از فرشته ای پرسید، شما چه کار می کنید؟
فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: این جا بخش دریافت است و دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد
کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می
گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.. پرسید: شماها چکار
می کنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوندی را برای بندگان می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته بیکار نشسته است.. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافی است بگویند: خدایا شکر
عجب وفایی داره این دلتنگی !
تنهاش که میذاری میری تو جمع و کلی می گی و می خندی
بعد که از همه جدا شدی از کنج تاریکی میاد بیرون
وایمیسته بغل دستت و دست گرمشو میذاره رو شونت
برمیگرده در گوشت میگه : خوبی رفیق ؟ بازم خودمم و خودت !
ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم
غصه معنایی ندارد تا تو, می خندی برایم . . .
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود
هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد
دل تنها به چه شوقی پی یلدا برود ؟
سلام دادایلدات پیاپیش مبارک
خدایـــــــــــــم را دوست دارم . . .
همان خدایی که: دغدغه ای برای از دست دادنش ندارم
همان خدایی که مرا در آغوش گرفته و از مسیر گل و لای عبور می دهد.
خدایم را عاشقانه دوست دارم و می پرستم
نه ترسی دارم برای نابودی اش و نه غمگینم در نبود حضورش
او همیشه به من لبخند می زند
و مرا عاشقانه دوست دارد.
آی مردم بشنوید: که من تنها خدا برایم کافی است . . .
خدایا!
من دلم قرصه!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست
کسی اینجا نمی بینه، که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن، کمی با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت، اگه میشه منم جا کن...
سکـه ام هــر چنــــد افتاده ست از رونق
ولـــی ؛
باز هــم ناز ِ تــــو را
هــــر جور باشد ، میــخــــرم …
با تاخیر زیاد و شرمندگی وافر تولدت مبارک الهی صد ساله شی
مرسی دادا محمد
سلام آقا ایرج ببخشید دیر اومدم.اما تولدت خیلی مبارک. و روزهای زندگیت همیشه پر از طلوع .جوان و شاداب باشی.


مرسی عزیز خیلی ممنون




سلام ببخشید نشناختم اخه بدون اسم و وب نظر داده بودین واسه نمیدونستم شماهستین خب شرمنده تولدگذشتتون مبارک ایشاالله صدساله شی
دشمنت شرمنده آجی مرسی ک سر زدی





امروز سالروز تولد توست
و من هدیه ای نخریدم
آنچه خریدنی است بی شک لایق تو نیست
نمی دانم با کدام جمله “دوستت دارم داداشی ” را برایت انشاء کنم
اما کاملتر از این چیزی ندارم : تولدت مبارک
روز میلاد تو ، روز صدور شناسنامه عشقته
ب من چه
حالا....... تولدت مبارک
والاااااا به تو چهه؟؟؟؟
مرسی عزیز
سلام
خواهش میشه گل پسر
تولد چیست؟
این سوالی بود که بی بی سی برای مجموعه ای از کاربرانش در سراسر دنیا مطرح کرد و بسیاری به آن جواب دادند که بهترین پاسخ از دکتر عبدل ارسال شد که گفته بود:
تولد تنها روزیست که مادر در برابر گریه های شما لبخند میزند..!!
تولدت مبارک
مرسی شادی جووون
وقتی یقین دارم که دیگر برنمیگردی
پیراهنت هم بوی خون و گرگ خواهد داد!
من چشم می بستم نبینم نیستی اما
"هر لحظه "در من رفتنِ تو اتفاق افتاد
تردید کردی دوستم داری و من یک عصر
غمگــین برای رفتــنِ تو راه وا کردم
بیهوده برگِ زرد بر شاخه نمی دوزم
تو خواستی که دست هایت را رها کردم!
آغوش من حالا برای "مرگ" آماده است
اندام سردش دشتِ بِکـرِ تخت را آلود
تو آرزوی رفتـــه با بارانــــی و فردا...
گورم پر از پاییز و باران و تو خواهد بود!
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺯ
ﺳﺮﮐﺎﺭ، ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ
ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ : ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ رو ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ
ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ
ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺯﯾﺮ
ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻗﺎﯾﻢ
ﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ
ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ !!!
ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ
ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ
ﺑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﻭ
ﺧﻮﻧﺪ،،،
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼﮐﺎﻏﺬ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻮﺷﺖ،
ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ هنگام ﺯﻧﮓ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺼﺪﺍ ﺩﺭ
ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺟﻮﺍﺏ
ﻣﯿﺪﻩ :ﺳﻼﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺎﺳﺎﻡ ﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻢ
ﻭ ﻣﯿﺎﻡ، ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ
ﻓﺪﺍﺕ ﺷﻢ،،،
ﺧﺪﺍﺭﻭ ﺷﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻭﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ترکم ﮐﺮدﻩ، ﺍﻧﺸﺎﻟﻠﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺭﯾﺨﺘﺶ ﻭﻧﺒﯿﻨﻢ
ﺍﺻﻸ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﻢ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ
ﺑﻮﺩ،،، ﮐﺎﺵ ﻗﺒﻞﺍﺯ ﺍﯾن ﺑﺎ ﺗﻮ
ﺁﺷﻨﺎ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﺍﻟﻬﯽ ﮐﻪ
ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻫﺖ ﺑﺮﻡ، ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ
ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﻣﻦ ﺗﺎ ﻧﯿﻢ
ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﯿﺸﺘﻢ.
ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮﻟﺐ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ
ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ
ﺯﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖمیمرد ﻭ ﭘﺮﭘﺮ ﻣﯿﺸﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺷﻮﻫﺮﺵ، ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ
ﺭﻓﺖ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﭼﯽﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﻮﺷﺘﻪ .
.
ﺩﯾﺪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ،،؛
ﺧﻨﮕﻮﻝ ﮐﻒ ﭘﺎت ﻣﻌﻠﻮمه
من میرم نون بگیرم
سلام گل پسر وبلاگ

خوبی شازده؟
شرمنده که نمیام راستش چون با گوشی میام فقط به دوستانی که نظر میزارن دسترسی دارم.
پیشاپیشم تولدت مبارک پسر خوب
البته فردا هم نتم یاری کنه حتما میام بازم
سلام شادی جووون مرسی








حســــــرت !
یعنی رو به رویم نشسته ای
و باز خیسی چشمـــانم را
آن دستمال خشک بی احساس پاک کنــــد .
حســــــرت !
یعنی شانه هایت ، دوش به دوشم باشد
اما نتوانـــم از دلتنگی به آن پناه ببـــــــرم.......
حســــــرت !
یعنی تــــ ــــو
که در عین بـــــــــودنت داشتنت را آرزو می کنــــــــم . . .
همیشه رفیق پابرهنه ها باش چون هیچ ریگی به کفششون نیس
ادمایی که از یه رابطه طولانی اومدن بیرون خطرناکن!چون فهمیدن که میشه یه رابطه رو تموم کردوزنده موند
تمام تنم میسوزد از زخم هایی که خوردم
درد یک اتفاق ویرانم میکند
من از دست رفته ام شکسته ام
میفهمی؟
به انتهای بودنم رسیده ام
اما اشک نمیریزم
پنهان شده ام پشت لبخندی که درد میکند!!!
بهم گفتی خدا حافظ!
منم میگم خدا سعدی!
که روی غنچه ی لبهات ، بشینه طرح لبخندی!!!
بهم گفتی خداحافظ!
منم میگم خدا عطار!
بدون جاوید می مونه ، تو و اون اولین دیدار!!!
بهم گفتی خداحافظ!
منم میگم خدا سهراب!
خوشا آغوش داغ تو ، خوشا آن لحظه های ناب!!!
بهم گفتی خداحافظ!
منم میگم خدا خیام!
نشسته داغ آتیش لبت ، رو صفحه ی لبهام!!!
بهم گفتی خداحافظ!
منم میگم خدا جامی!
امیدوارم نشی هرگز ، اسیر تیر فرجامی!!!
بهم گفتی خداحافظ!
منم میگم خدا نیما!
منم عاشق ترین عاشق ، بدونه تو .... تک و تنها...!!!
این که تو در دنیای کسی نباشی,بسی دردناک تر است تا اینکه تو در دنیای کسی نباشی!
قلمت را بردار بنویس از همه خوبیها
زندگـــی ،عشق ، امیــــــد
و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا هست
گل مریــــم ، گل رز
بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال
از تمنــــــا بنویس ...
از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود
از غروبـی بنویس که چو یاقوت و شقایق ســـرخ است
بنویس از لبخنــــد
از نگاهی بنویس
که پر از عشق به هر جای جهان می نگرد
قلمت را بردار روی کاغذ بنویس ...
زندگی با همه تلخی ها باز هم شیرین است...
مرگ
قلمت را بردار بنویس از همه خوبیها
زندگـــی ،عشق ، امیــــــد
و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا هست
گل مریــــم ، گل رز
بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال
از تمنــــــا بنویس ...
از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود
از غروبـی بنویس که چو یاقوت و شقایق ســـرخ است
بنویس از لبخنــــد
از نگاهی بنویس
که پر از عشق به هر جای جهان می نگرد
قلمت را بردار روی کاغذ بنویس ...
زندگی با همه تلخی ها باز هم شیرین است...
بی تو بزم گل و مهتاب چه خواهد بودن
عیش گلگشت ومی ناب چه خواهد بودن
وه که وصل تو شبی گرچه خیال است ومحال
گر میسر شودم خواب چه خواهد بودن
من که دیدم گل روی تو دگر درنظرم
جلوه ی شاهد مهتاب چه خواهد بودن
عمر چون گوهرنایاب بود باتوولی
بی توجز مونس ناباب چه خواهد بودن
سلام داداش بی معرفت : باهات قهرمممممممممممممممم
فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت. هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید. وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند. هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانهانشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست. اما خبر بداین که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بندش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود. هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: من آویزونش کردم تا خشک بشه.(teeth)(teeth)(teeth)
وااااااااااای مردم از خنده
زندگی ذره کاهیست ، که کوهش کردیم
زندگی نام نکویی ست که خارش کردیم
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار ،
زندگی نیست بجز دیدن یار ،
زندگی نیست بجز عشق ،
بجز حرف محبت به کسی ،
ورنه هر خار و خسی ،
زندگی کرده بسی ،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد ،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و
اندازه ی یک عمر بیابان دارد .
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم ؟!
" سهراب سپهری "
برگرد ...
هنوز نگذاشتم روی صندلی تو
هیچکس بنشیند.......
حتــی غُبـــــــار
گاهی ..
پشـــت تلفـــن سکـــوت میکنـــی !!
نـه دلـــت میـــاد قطـــع کنــــی
و نـه حرفـــی واســـه گفتـن داری
فقـط دوست داری ساکـت بمونــــی
و صـــدای نفس کشیــدنش رو گــوش کنـــی . .
یعنی خیــــــــــلی دلت براش تنگ شده
یعنی خیــــــــــلی دوســــــــــــتش داری ..
قهرها بهانه است
کسی که دوستت دارد
برای ماندن در بین هزاران نقطه ی سیه شب
حتی اگر یک نقطه سپید بیابد دلیلش میکند برای ماندن
همه دردم، بیا درمان من باش
به یاد دیده ی گریان من باش
تو که مهر زمینی، ماه من شو
تو که روح جهانی، جان من باش
گلستانی که می دیدی، خزان شد
بهارم کن، گل خندان من باش
نگه کن بی سر و سامانی ام را
سرانجامم شو و سامان من باش
چو رفتی، ظلمت شب ها مرا کشت
بیا، باز اختر تابان من باش
مکن از چشم گریانم جدایی
چو اشکی بر سر مژگان من باش
اگر شعر مرا جاوید خواهی
بیا شیرازه ی دیوان من باش
به سلامتی اونایی که
چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه
چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه . . .
والاااااااااااااااا
به سلامتی اون پسری که وقتی تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته
بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی
انگشت کوچیکهٔ عشقم هم نیستی . . .
بخدا اینووو راس میگه بچه هاااااااااااااااا




خخخخخخخخخخ
بعضی ها از دور می درخشند نزدیک که میشوی یه تکه شیشه شکسته بیشتر نیستند
می خواهم چشمانم را ببندم
کمی لغزش کنم
میخواهم کمی بلغزم
از هوای تو ؛ به هوای بی کسی هایم
باور کن میلغزم
ســــُــر میخورم
میروم تا همانجایی که هیچ کسی نیست
جز من و خیال واهی ِ یک "تو"
اجازه هم نمیخواهم این روزها
مست که میشوم میپرم از خواب
من هستم و من
بدون هیچ "تو" ایی
عجب خوابی.....
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
برهنه ات میکنند تابهترشکسته شوی؛
نترس گردوی کوچک،آنچه سیاه میشود
روی تونیست دست آنهاست
#حاجیان گرم #دعا و #زائر اصلی برفت رفته سمت #کربلای پر بلا امشب #حسین اگر باشد #گناه عالمینم چه غم دارم که غمخوار #حسینم
دوباره پاییزاما نه ((فصل خزان)) زرد!
دوباره پاییزاما نه فصل اندوه و درد!
دوباره پاییزفصل زیبای سادگی
دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی . .
گفتی شتاب رفتن من از برای توست
آهستهتر برو که دلم زیر پای توست
با قهر میگریزی و گویا که غافلی
آرام سایهای همهجا در قفای توست
سر در هوای مهر تو رفت و هنوز هم
در این سری که از کف ما شد هوای توست
چشمت رهم نمیدهد به گذرگاه عافیت
بیمارم و خوشم که دلم مبتلای توست
خوش میروی به خشم و به ما رو نمیکنی
این دیده از قفا به امید وفای توست
ای دل نگفتمت حذر از راه عاشقی ؟
رفتی بسوز، اینهمه آتش سزای توست
ما را مگو حکایت شادی که تا به حشر
ماییم و سینهای که در آن ماجرای توست
بیگانهام ز عالم و بیگانهای ز ما
بیچاره آن کسی که دلش آشنای توست
بگذشت و گفت این به قفس افتاده کیست ؟
این مرغ پر شکستهی محزون، همای توست !
سلام...تو هر وقت اپ میکنی بیا خبر بده من بیام نظر بدم
راستی این چه اهنگیه گذاشتی؟؟؟؟؟بیا اهنگ وبمو گوش کن به زبان ما شمالیاست
باشه حتما میام
سلام...خوبی؟ببخشید یه مدتی نتونستم به وبت بیام ..
وبم دست یکی ازدوستام بود...اما هنوز وبت حرف نداره...
سلامممنون مینا جووون ک بهم سرزدی ولی آدرس وبت اشتبه اونو درست بفرس بررررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااام




خوشبختی داشتن دوست داشتنی ها نیست
بلکه دوست داشتن داشتنی هاست
عجب زمانه بدی شده! دلم خیلی گرفته...
طعم زندگی زیبا را هم دیگر نمی توان به آسانی چشید!
دیگر نمی شود میان آدم ها باشی و دستانت را برای دعا کردن رو به آسمان بلند کنی!
دیگر نمی شود میان نگاه ها باشی و وقتی که بغضت گرفت اشک بریزی!
دیگر نمی شود محبت را به هر کس که خواستی ارزانی دهی!
دیگر نمی شود خوب بود و دیگران با تو بد تا نکنند!
دیگر نمی شود صبر پیشه کنی وقتی که زخم های دلت را تازه تر می کنند!
دیگر نمی شود که نمی شود آنطور که میخواهی زندگی کنی وقتی
که هیچکس تو را برای خودت نمی خواهد و تنها برای نفع خودش می خواهد!
خدایــا می بینی؟! جور خوب ماندن را؟ جور زندگی کردن را؟
آخر! چگونه در آغوش بگیرم این همه دلتنگی را؟
دیدم مادرم داره آش درست میکنه. سوال کردم:مامان،آش چی میپزی؟ گفت آش پشت پا...!!! گفتم:از ما که کسی مسافرت نمیره...!!! گفت:حسین "(ع)" امشب از مدینه به سمت کربلا راه می افته... گفتم:چرا تو؟ گفت:آخه حسین "(ع)" مادر نداره... رمضان رفت و تو در خواب و مُحَرَم در پیش ترس من کَرب ُو بلایی است که امضا نشود... نزدیک به ایام محرم هست.هرکی به امام حسین ارادت داره بگه : ((یا حسین))
یاااااااااااااااااااحسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین
یه سوال. چرا روزا وبتو چک نمیکنی؟
سلام چون صب ها زیاد خونه نیسم
مـانـده ام چـگونه تـو را فـرامـوش کـنـم
اگـر تـو را فـرامـوش کـنـم
بـایـد...
سـالهایـی را نیـز کـه بـا تـو بـوده ام فـرامـوش کنـم
دریـا را فـرامـوش کنــم
و کـافـه هـای غـروب را...
بــاران را...
اسب ها و جـاده هـا را...
بـایـد
دنـیا را...
زنـدگـی را...
و خــودم را نیــز فرامـوش کنـم!
- تــو - بـا همه چیـز مـن آمـیخته ای
انقــــ ـــ ـدر دوری
که این دلنوشته ها تنهـــا کلام من با توستـــــ ــ ـ ..
و انقدر نزدیکـــــ ـــ ـ
که عطرتـــــ ـــ ـ هنـوز هم تداعئ می شـهــــ ــ ـ ..
پرسیدم از چه نوع آرایشى استفاده مى کنى؟
گفت : اینها رو به کار مى برم :
...ﺑراى لبانم ........... رﺍﺳﺘگویى
براى صدایم ........... ذکر الله
براى چشمانم .......... ﭼشم پوشى از حراما
ﺑراى ﺩﺳﺘانم ........ کمک و یارى به مستمندان
براى پاهایم ......... ایستادن براى نماز
براى قامتم ........... سجده بردن براى الله
براى قلبم............حب الله
ﺑراى عقلم ......... ﺩﺍﻧﺎﯾﯽ
براى خودمم .......... ایمان به وجود الله
فدای اون مهر و وفات / دلم شده تنگ برات
چطور بگم ؟ باور کنی ! / چقدر عزیزی تو برام
سلام داداش خوبی .شیش ماهی بود که نتئ ام رو نمی تونستم شارز کنم .آپم خوشحالم میکنی