وقتی انسان تمام عمر کار بکند
لحظه ای فرا می رسد که در می یابد کارهای دیگری نیز می توانسته بکند
مثلا : عاشق شود و زیر باران قدم بزند…
به دنیا و مشکلاتش و لو برای چند ساعت فکر نکند…
از گرمی دست معشوق گُر بگیرد…
ولی حالا چند حساب بانکی دارد
چندین مرضِ سبُک و نیم دو جین قرص برای نفس کشیدن…
از این رو تاسف می خورد !
در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند. ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک.
همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود، همه قبول کردند او چشم بگذارد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به شمردن، یک، دو، سه، همه رفتند تا جایی پنهان شوند. لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه، هشتاد… و همه پنهان شدند، به جزعشق که همواره مردد بود، نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست، چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید، نود و پنج، نود و شش.
هنگامی که دیوانگی به صد رسید، عشق پرید و بین یک بوته گل رز پنهان شد.
دیوانگی فریاد زد دارم میام و اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود، زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوس در مرکز زمین، یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق و از یافتن عشق ناامید شده بود.
حسادت در گوش هایش زمزمه کرد: تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.
دیوانگی شاخه چنگک مانندی از درخت چید و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای دست کشید.
عشق از پشت بوته بیرون آمد، درحالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون میزد. شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند، او کور شده بود! دیوانگی گفت من چه کردم؟ من چه کردم؟ چگونه می توانم تو را درمان کنم؟؟
عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من شوی و اینگونه است که از آنروز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره همراه اوست! و از همان روز تا همیشه عشق و دیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدمهای عاشق سرک می ک
یک قناری غزل می سُرودم
من اگر باغبان تو بودم...
...من اگر باغبان تو بودم
یک قناری غزل می سُرودم...
تا خُدا پَر زدن را به عشقت
چون پرستو بغل می گشودم...
می زدم نوح ِ دل را به دریا...
جُز تو را از دلم می زُدودم...
هرچه از هر کسی غیرممکن
بخّدا ممکنش می نمودم...!
وحی مُنزَل تو بودی...! تو را از
جبرئیل امین می رُبودم...!
تا ببینی به جای محمّد(ص)
من رسول خدای وَدودم...!
درب خیبر اگر گفته بودی
من به جای علی(ع) می گُشودم...!
من "اَعوذُ برَبّ ِ..."نگاهت...!
من فدای دو چشم سیاهت...!
من تمام دلم را به پایت...
من که مُردَم...عزیزم...برایت...!
رفتی و داغ تو بر شبم ماند...
حسرت آن لبت بر لبم ماند...
رفتی و در فراق تو ـ شمشاد ـ
خانه ویران شدم...خانه آباد...!
آسمان آسمان گریه کردم...
روز و شب بی امان گریه کردم...
آسمان آسمان گریه کردم...
جای هرچه جوان گریه کردم...!
از خدایم...خدایم...بُریدم...
از "تو" ربّی دگر آفریدم...!
من
بگذریم از گِله...بّی خیالش...!
بّی خیالش...بله...بّی خیالش...
وقت شرعیّ چشمت شد انگار...
"عَجّلو.."بالسّلامی به گلنار...!
رکعتی شعر نو می گزارم
من به "قَدْ قامَتِ.."قدّ یارم!
اقتدا می کنم بر کبوتر...
"قُربَتاً.."چشمت..."الله اکبر.."!
ها...!
بنام خداوند نا مهربونی که از روز اوّل گِلَم را به نمناکِ باران به هم زد!
حُکم"اَلْحمدُ لِلّهِ ربّ ِ الْ.."جدایی همان روز ِ اوّل برایم رقم زد!
هرچه گفتم که"ایّاکَ نَعْبُدْ و ایّا.."که نستاند از من گُلَم را ولی او
"مالِکِ یومِ.."دنیا و دین مرا با"صِراطَ الّذینَ.."غریبند و نا آشنا با غزل آشنا کرد...
باوفای مرا بی وفا کرد...
ها گُلَم...ها...!
"قُلْ هُوَالله.."من آن خدایی ساده تر از من ندید...!
آمد از بین اینهمّه آدم مرا برگُزید و به عریان ِشمشیر ِبی رحم ِچنگیز ِ چشمان ِآن بی وفایم کشید...
بی وفایی که در هرچه عاشق کشی تا نداشت...
"لَمْ یَلِدْ.." دُختری مثل او خوب و خونخوار...!
"لَمْ یَلِدْ.." دُختری مثل گلنار...!
من هنوزم میان قنوتم دعا می کنم:
"ربّنا..."!
لا اَقـَل "آتِنا..."
سینه سینه تحمّل که کمتر دلم بشکند پای دیوار...
-گلنار-
این شعر به زبون کسایی جاری میشه که از مرگ مغزی پس از یه دوره طولانی نجات یافتن. الا یا ایها الساقی ادر کاسا و نا ولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها......:
ولی افتاده شام و عروسی وتاجو از این قبیل مشکل هااااااااااااا؟؟؟؟ خخخخخخخخخ
زن اگر دلش عاشق نباشد ،
انگار چیزی از وجودش کم است ؛
زن است دیگر . .
احساساتی ست !تو که می دانی ای مرد . . .
پس پادشاه قلبش باش
نه کودکی که به بازی می گیردش . . .!
قشنگ ترین رویات درعرض چهار روز اتفاق مییفته اما اگه نفرستی چهار اتفاق بد برات میفته به ده نفر بفرست بعداز 28 دقیقه کسی بهت زنگ میزنه که انتظارشو نداری متن پایینو نخونده یه آرزو بکن. ﷽.﴿.قُل.هُوَ.اللَّهُ.أَحَدٌ.۞.اللَّهُ.الصَّمَدُ.۞.لَمْ.یَلِدْ.وَلَمْ.یُولَدْ.۞.وَلَمْ.یَکُن.لَّهُ.کُفُوًا.أَحَد.﴾.tt. اینو بخون وبفرست اگر نفرستیش به قران پشت کردی تنزیلَ العزیزِ الرّحیم لتُنذرَ قوماً مااُنذرَ آباؤهم فَهُم غافلون به9نفربجزمن بفرست ببین تا60دقیقه دیگه خدأبرات چه میکنه..................
این روزها جواب صداقت را با دروغ میدهند !
جواب محبت را با بی محبتی می دهند !
جواب با وفایی را با بی وفایی !
و جواب دوستی را با دشمنی !
چه خوب آرایه “تضاد” را به کار می برند !
ببار باران
جماعت عشق را کشتن
کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن
ولی باران ، تو با من بی وفایی
توهم تا خانه ی همسایه می باری
و تا من
میشوی یک ابر تو خالی...........................
دیوانه نمیگوید "دوستت دارم" …دیوانه میرود،تمام دوست داشتنی ها رابه هر جان کندنی که شده، جمع میکند از هر دری و میزند زیر بغلش و می ریزد به پای کسی که هیچوقت قرار نیست بفهمد دوستش دارد !!!
چه ساده قلبمان را دو دستی چسبیدیم که مبادا کسی آن را بدزدد و عاشقمان کند غافل از اینکه برای عاشق کردنمان عقلمان را می دزدند و حالا ما ماندیم و قلبی که اندیشیدن بلد نیست
با چشمانش حرف میزند ؛
دوست داشتنش را با نگاهش میگوید ،
دلتنگی در چشمانش اشک میشود !
وقت شادی ؛
چشمانش برق میزند ...
تمام دنیا را میشود در چشم زن خلاصه کرد !
وقتی با نگاهش دنیا را عاشق میکند .......
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم
از تمام زمین یک خیابان را
و از تمام تو
یک دست که قفل شود در دست من
هر چه بر من گذشت حقم بود من از این بیشتر سزاوارم تو گناهی نداری ای زیبا مرگ بر من که دوستت دارم
همین مسیر را مستقیم برو
میرسی به یک دو راهی
یکی به من ختم میشود
و دیگری به ختم من
وقتی انسان تمام عمر کار بکند
لحظه ای فرا می رسد که در می یابد کارهای دیگری نیز می توانسته بکند
مثلا : عاشق شود و زیر باران قدم بزند…
به دنیا و مشکلاتش و لو برای چند ساعت فکر نکند…
از گرمی دست معشوق گُر بگیرد…
ولی حالا چند حساب بانکی دارد
چندین مرضِ سبُک و نیم دو جین قرص برای نفس کشیدن…
از این رو تاسف می خورد !
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ .. ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﻭ
ﭘﯿﺶ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ
ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻋﻤﯿﻘﺎ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ !!
ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﺪ .. ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ " ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ"
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﺪ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ "ﺿﻌﯿﻒ" ﺍﺳﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺭﻭﺍﻝ ﻏﯿﺮ ﻋﺎﺩﯼ ﻭ ﺯﯾﺎﺩ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ
ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ " ﺗﺤﺖ ﺗﻨﺶ " ﺍﺳﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﮔﺮﯾﻪ
ﻣﯿﮑﻨﺪ" ﻣﻌﺼﻮﻡ"ﺍﺳﺖ
ﺍﻣﺎ ... ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ" ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ"
ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭﮔﯿﺮ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ " ﺍﺯ " ﺗﻪ ﻗﻠﺐ" ﺍﺳﺖ
رویاى مرگ شاید بهانه ایست
براى تحمل کابوسى به نام زندگى!
مـہ چیـزش פֿـآصــہ
لبخنـבش
تیپش
رفـتارش
اפֿــلاقـش
اפــساسـاتـش
בوسـت בاشتـنش؛
مـפֿـاطب نبوבہ ڪـہ פֿـآصـ باشـہ
פֿـاص بوבه ڪـہ مـפֿـاطب شـבه
ﺳﯿﮕﺎﺭﺕ ﺭﺍﭘﺸﺖ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺩﺍﻍ ﮐﻦ!
ﺑﮕﺬﺍﺭﺍﯾﻦ ﺩﺍﻍ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ دل نبستن به ﺩﯾﮕﺮی
میان مرغان مهاجر آن که در انتهاست شاید ضعیف ترین باشد, شاید اما دلبسته ترین...
________________________$$$$$$$$$$___________$$$$$___
____________من اپم...._____$$$$$$$$$$$________$$$$$$$$__
________بیا سر بزن.....______$$$$$$$$$$$$____$$$$$$$$$___
______نظر یادت نره..._________$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$$$$__
_____________________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___
________میخوام بترکونی_________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___
_________________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$____
________________$$$______$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$____
______________$$$$$$$$_____$$$$$$$$$$$$$$$$$____
_____________$$$$$$$$$$_____$$$$$$$$_$$$$$_____
___________$$$$$$_$$$$$$$$__$$$$$$$___$$$$_____
__________$$$$$_____$$$$$$$$_$$$$$$____$$$_____
_________$$$$__________$$$$$$$$$$$$$$___$$$____
_______ $$$$____________$$$$$$$$$$$$$$___$$$____
______$$$_________________$$$$$$$$$$$$____$$$$$$___
___$$$$$$___________________$$$$$$$
هــــوا را هــــــر چــــقــدر نفـــــس بــکــشـــی
بـــاز هــــــم بـــرای کــشیـــدنش بـــال بـــال میزنی . . .
مــثـــل تـــــــــــــو . . .
کـــه هـــر چــــقدر کـــه بــاشــی . . .
بــاز بــاید بـــاشی !
مـیـفهــمی چـــــه میگویــــم ؟!
بـــــــــــــودنـــت مهــــــــــــم اســـت . . . !...
در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند. ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک.
همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود، همه قبول کردند او چشم بگذارد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به شمردن، یک، دو، سه، همه رفتند تا جایی پنهان شوند. لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه، هشتاد… و همه پنهان شدند، به جزعشق که همواره مردد بود، نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست، چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید، نود و پنج، نود و شش.
هنگامی که دیوانگی به صد رسید، عشق پرید و بین یک بوته گل رز پنهان شد.
دیوانگی فریاد زد دارم میام و اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود، زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوس در مرکز زمین، یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق و از یافتن عشق ناامید شده بود.
حسادت در گوش هایش زمزمه کرد: تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.
دیوانگی شاخه چنگک مانندی از درخت چید و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای دست کشید.
عشق از پشت بوته بیرون آمد، درحالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون میزد. شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند، او کور شده بود! دیوانگی گفت من چه کردم؟ من چه کردم؟ چگونه می توانم تو را درمان کنم؟؟
عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من شوی و اینگونه است که از آنروز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره همراه اوست! و از همان روز تا همیشه عشق و دیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدمهای عاشق سرک می ک
یک قناری غزل می سُرودم
من اگر باغبان تو بودم...
...من اگر باغبان تو بودم
یک قناری غزل می سُرودم...
تا خُدا پَر زدن را به عشقت
چون پرستو بغل می گشودم...
می زدم نوح ِ دل را به دریا...
جُز تو را از دلم می زُدودم...
هرچه از هر کسی غیرممکن
بخّدا ممکنش می نمودم...!
وحی مُنزَل تو بودی...! تو را از
جبرئیل امین می رُبودم...!
تا ببینی به جای محمّد(ص)
من رسول خدای وَدودم...!
درب خیبر اگر گفته بودی
من به جای علی(ع) می گُشودم...!
من "اَعوذُ برَبّ ِ..."نگاهت...!
من فدای دو چشم سیاهت...!
من تمام دلم را به پایت...
من که مُردَم...عزیزم...برایت...!
رفتی و داغ تو بر شبم ماند...
حسرت آن لبت بر لبم ماند...
رفتی و در فراق تو ـ شمشاد ـ
خانه ویران شدم...خانه آباد...!
آسمان آسمان گریه کردم...
روز و شب بی امان گریه کردم...
آسمان آسمان گریه کردم...
جای هرچه جوان گریه کردم...!
از خدایم...خدایم...بُریدم...
از "تو" ربّی دگر آفریدم...!
من
بگذریم از گِله...بّی خیالش...!
بّی خیالش...بله...بّی خیالش...
وقت شرعیّ چشمت شد انگار...
"عَجّلو.."بالسّلامی به گلنار...!
رکعتی شعر نو می گزارم
من به "قَدْ قامَتِ.."قدّ یارم!
اقتدا می کنم بر کبوتر...
"قُربَتاً.."چشمت..."الله اکبر.."!
ها...!
بنام خداوند نا مهربونی که از روز اوّل گِلَم را به نمناکِ باران به هم زد!
حُکم"اَلْحمدُ لِلّهِ ربّ ِ الْ.."جدایی همان روز ِ اوّل برایم رقم زد!
هرچه گفتم که"ایّاکَ نَعْبُدْ و ایّا.."که نستاند از من گُلَم را ولی او
"مالِکِ یومِ.."دنیا و دین مرا با"صِراطَ الّذینَ.."غریبند و نا آشنا با غزل آشنا کرد...
باوفای مرا بی وفا کرد...
ها گُلَم...ها...!
"قُلْ هُوَالله.."من آن خدایی ساده تر از من ندید...!
آمد از بین اینهمّه آدم مرا برگُزید و به عریان ِشمشیر ِبی رحم ِچنگیز ِ چشمان ِآن بی وفایم کشید...
بی وفایی که در هرچه عاشق کشی تا نداشت...
"لَمْ یَلِدْ.." دُختری مثل او خوب و خونخوار...!
"لَمْ یَلِدْ.." دُختری مثل گلنار...!
من هنوزم میان قنوتم دعا می کنم:
"ربّنا..."!
لا اَقـَل "آتِنا..."
سینه سینه تحمّل که کمتر دلم بشکند پای دیوار...
-گلنار-
خداوندا…
تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قصار موهبت هایت
خداوندا مرا مگذار تنها لحظه ای حتی . . .
سلام ببخشید با تاخیر اومدم آخه یه مدت نبودم
سلام داداش خواهش میکنم






فدای سرت
این شعر به زبون کسایی جاری میشه که از مرگ مغزی پس از یه دوره طولانی نجات یافتن. الا یا ایها الساقی ادر کاسا و نا ولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها......:
ولی افتاده شام و عروسی وتاجو از این قبیل مشکل هااااااااااااا؟؟؟؟



















خخخخخخخخخ
زن اگر دلش عاشق نباشد ،
انگار چیزی از وجودش کم است ؛
زن است دیگر . .
احساساتی ست !تو که می دانی ای مرد . . .
پس پادشاه قلبش باش
نه کودکی که به بازی می گیردش . . .!
"هست"
را اگر قدر ندانى میشود
"بود"وچه تلخ است"هستى" که "بود" شود .....
میگم یه وقت زشت نباشه !!
به جای " دست تقدیر " همش " شصت تقدیر " رو به ماست ...!!
انچه به یاد اری چیز دگری به یاد ارد
_برای دوستت درم امدو من و دعوا شد_
برای این افتاب و ابر جای دگر بارد...........
این روزها......به دلم میگویم نفس نکش..........عجیب الوده ایت هوای دلها
باافتخارلینکی بازهم بهم سربزن ممنون میشم
░▒چنــב وقتـیــ ـωـت ؛░▒
░▒هــر چـهـ مـیــ گرבمـــ
░▒هیــچ حرفـیــ بهـتــر از ωــکـــوتــــ پـیـــבا نـِمـیــکـنمــــ,░▒
░▒نـگـآهـــمـــــ امٌـــآ . . . ! ░▒گــاهـیــ حــرفــــ مـیــ زنـــב؛░▒
░▒گـاهــیــ ؋ـریــآב مـیــ کشـــב؛░▒
░▒و مـن همیشـهـ بـهـ בنـبـالـــ کــωــیـــ مـیــ گــرבمـــ؛░▒
░▒کـهـ بفهـمــــב!░▒
░▒این نگــآهــ خـ ωـتـهـ ؛ ░▒
چـهـ مـیــ خـوآهــב بـگــویـــــב ...!░▒
سلام ممنون
سلام ایرج جان صبحت بخیر .برای متنت فقط می تونم بنویسم مرگ مغزی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!همین
سلام
لینکیدمت
با اسم حمیم
بلینکم
سلام شما هم لینک شدین با افتخار
تورو به حضرت محمد قسم متن رو نخون اول یه آرزو کن
قشنگ ترین رویات درعرض چهار روز اتفاق مییفته اما اگه نفرستی چهار اتفاق بد برات میفته به ده نفر بفرست بعداز 28 دقیقه کسی بهت زنگ میزنه که انتظارشو نداری متن پایینو نخونده یه آرزو بکن. ﷽.﴿.قُل.هُوَ.اللَّهُ.أَحَدٌ.۞.اللَّهُ.الصَّمَدُ.۞.لَمْ.یَلِدْ.وَلَمْ.یُولَدْ.۞.وَلَمْ.یَکُن.لَّهُ.کُفُوًا.أَحَد.﴾.tt. اینو بخون وبفرست اگر نفرستیش به قران پشت کردی تنزیلَ العزیزِ الرّحیم لتُنذرَ قوماً مااُنذرَ آباؤهم فَهُم غافلون به9نفربجزمن بفرست ببین تا60دقیقه دیگه خدأبرات چه میکنه..................
سلام
جرات داری به منم سر بزن
چشم حتماااااااااااااااا
بله ک جرات داررررررررررررررررررررررررررم
پرسیدم از گل سرخ در سینهات چه داری ؟
بر گونههای سرخت داغ غم که داری؟
خوش میتراود از تو عطر هوای مستی،
من عاشق تو هستم تو عاشق که هستی؟
گل با تبسمی گفت: ای یار دل شکسته
این شرم سرخ عشق است بر گونهام نشسته
این راز شور عشق است ،یک راز جاودانی
بی عاشقی حرام است هر لحطه زندگانی.
ممنون میشم به منم سربزنید تشکرمنتظرم
چشم حتما مرسی ک اومدی
_____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥______________________
___♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥___________________
__♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥........____ _____
__♥♥♥♥-...-♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥..______
__♥♥♥---------♥♥♥♥♥♥♥♥♥.____
__♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥......___
___♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥.____
____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥._____
______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥._____
________♥♥♥♥♥♥♥♥♥._____
__________♥♥♥♥♥♥._____
____________♥♥♥.____
_____________♥.._____
_____________♥._________
___________________________
__________________________
_________________________
خوشحال میشم به منم سر بزنی
سلام جشم ی توک پا میام
میبینی خدا؟؟
داشتیم بازی میکردیم اون رفت چشم گذاشت من رفتم قایم شدم
اما اون بجای من یکی دیگه رو پیدا کرد و من برای همیشه گم شدم....
نگران تنهـــــــــــــــــــــــــهایی من نبــــــــــــــــــاش
تنهـــــــــــــــــــــــــــا نیستــــــــــــــــــــــم
هــــــــــق هـــــــــــق گریه هایــــــــــــــــــــم
بی کسیهایـــــــــــــــــم
قرص هـــــــــــــــــــــایم
پاکــــــــــــــت سیگــــــــــــــــارم
لــــــــــــرزش دستـهــــــــــــــــــــایم
همــــــــــــــــــــــــه هستــــــــــــــــــــتند
چــ " تلــخ " است:
"علـآقه" ای کـ "عادت" شود. . .!
"عـآدتی" کـ "باور" شـود. . .!
"باوری" کـ "خـاطره" شـود . . .!
و "خـآطره" ای کـ "درد" شـوـد . . !....
توهم لینک شدی
سلام نرسا جان ممنون
سلام وبتون عالییییییه مخصوصا اهنگش به منم سربزن
سلام ممنون داداشم نظ لطفته
"بــی همگآלּ به ســَـر شوב" . . .
و مــלּ کمــی نگراלּ شــבه ام؛
چـــوלּ بـــی تـــو هـــم בارב به ســـر می شوב انگــار...
دوسداشی بلینک وخبر بده بلینکم
سلام با افتخار لینک شدیید
"بــی همگآלּ به ســَـر شوב" . . .
و مــלּ کمــی نگراלּ شــבه ام؛
چـــوלּ بـــی تـــو هـــم בارב به ســـر می شوב انگــار...
دکتر پای نسخه ام بنویس ممنوع الملاقات
بگذار تنهاییم دلیل پزشکی داشته باشد . . .
واژه ها قد نمیدهند
ارتفاع دلتنگیم را
من فقط سایه ی نبودنت را
برروی سقف اتاقم به نظاره نشسته ام
【̲̅پآک دآمن】 مآل قدیمآ بود . . . !
لآمصب ...
الآن 【چآک دآمن】 مد شده !!
به تعظیم مردم زمانه اعتماد نکن .
تعظیم انان همانند دو سر کمان
است که هرچه به هم نزدیکتر شوند تیرش کشنده تر است
________________________________.{}
________________________________.{}
_______.############_________.{}
_______.############_________.{}
_______.############_________.{}__گیتار
_______.############_________.{}__عمر گران میگذرد
_______.############_________.{}_مترسک
_______.############_________.{}-بیا دمی با ما بخند
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
_~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
............><(((>.............><(((>.............><(((>............><(((>....
><(((>............ ><(((> .............><(((>............><(((>.......
با اینکه ازم دوری اما هر وقت دستمو میزارم رو قلبم ، میبینم سر جاتی !
هیچ گاه
برای دیدارت
زمان تعیین نمیکنم...
شاید ساعت حسادت کند و خواب بماند...
بسیار زیبا بود ممنون از حضورتان ...
سلام خواهش
وظیفس
سلام ایرج جان اینقدرهم خویشتن نبازدرحریم عشق مجازی ارزش غم خوردن راندارد.......
جشم استاد
این روزها جواب صداقت را با دروغ میدهند !
جواب محبت را با بی محبتی می دهند !
جواب با وفایی را با بی وفایی !
و جواب دوستی را با دشمنی !
چه خوب آرایه “تضاد” را به کار می برند !
ببار باران
که دلتنگم....مثال مرده بی رنگم
ببار باران
کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد
که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد
ببار باران
بزن بر شیشه قلبم....بکوب این شیشه را بشکن
که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد
ببار باران
که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش
ببار باران
درخت و برگ خوابیدن
اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن
ببار باران
جماعت عشق را کشتن
کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن
ولی باران ، تو با من بی وفایی
توهم تا خانه ی همسایه می باری
و تا من
میشوی یک ابر تو خالی...........................
تو هم این روزها این شایعه را شنیده ای
که من بی تو میمیرم ؟ !
گرون باش !
بذار بهاتو پرداخت کنن ، آدما چیزای مفت رو مفت از دست میدن
از مردم شهرم بیزارم …هیچ کدامشان “او” نیستند !
◙◘◙ב֗ــُـْـــנآیـْآ ×میتَرωََـْـم
◙◘◙اَگْر بِْه خـْآطِرِ اِیْــ×ـن زِندِگْیْ
◙◘◙شُکرَتــــْـــ×ــ کُنَمْ...
◙◘◙فِکْــ×ــر کُنیْ بِهِتــْـــ×ـــ
◙◘◙تیْکْـــ×ــه مْینـْــ(ــנآزَمْ
دیوانه نمیگوید "دوستت دارم" …دیوانه میرود،تمام دوست داشتنی ها رابه هر جان کندنی که شده، جمع میکند از هر دری و میزند زیر بغلش و می ریزد به پای کسی که هیچوقت قرار نیست بفهمد دوستش دارد !!!
کسی که همیشه سعی میکنه بقیه رو شاد کنه
بیشتر از همه تنهاست،
اون رو تنها نذارید. بهتون نیاز داره ولی
هیچ وقت به شما نمیگه که بهتون نیاز داره...!!
میگـــــن : چــــــــرا ؟؟؟
میــگــــم : چــــون نخــــــــواست!!
مــی پـــرســـن : دلیلش ؟
میگـــــم : نــــــــــــــــمیــدونــم!
میگـــن: چیه ؟
میــگـــم: نمی تونست!
جـــوابــــم ســــــــــــکوت است!!
دوبـــاره چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟
فـــــریـــاد مــی کشـــــم:
چـــــون از اوّلـم دوستـــــــــــــــــم نداشت...!!
تنهایم..آشنایانم غریبه هایی هستند که تنها اسمشان را میدانم.....
خدایا .... خیلی ها دلمو شکستن ؛
دیگه تحمل ندارم ! شب بیا باهم بریم سراغشون ....
من نشونت میدم ؛ تو ببخششون ... !!
چه ساده قلبمان را دو دستی چسبیدیم که مبادا کسی آن را بدزدد و عاشقمان کند غافل از اینکه برای عاشق کردنمان عقلمان را می دزدند و حالا ما ماندیم و قلبی که اندیشیدن بلد نیست
روی تکه ای از بدنم برای او می نویسم که همیشه و همه جا با او باشم تا او شاد باشد. همان کسی که تنها
عشق زندگی من است تا زمانی که قلبم از کار بایستد...
خــدایـــا ...دنیــایت شـهـوت سَـــرایـی شــــده بـــــرای خـــــودش...نمیخــــــــوای فیلتــــرش کنـــی ؟؟
نه عشقم را به بازی بگیرو نه بازیت راعاشقانه جلوه بده
من زادۀ احساسم!
با چشمانش حرف میزند ؛
دوست داشتنش را با نگاهش میگوید ،
دلتنگی در چشمانش اشک میشود !
وقت شادی ؛
چشمانش برق میزند ...
تمام دنیا را میشود در چشم زن خلاصه کرد !
وقتی با نگاهش دنیا را عاشق میکند .......
فکر می کردم تنهایی یعنی …
من …
سکوت …
پنجره های خاک گرفته …
اتاق خالی از تو …
نمیدانستم سنگینی اش بیشتر می شود در ازدحام آدم ها !
مرد بزرگ کسی است که در سینه قلبی کودکانه داشته باشد .
دلــم یک آلزایـمر خفیــف مى خواهد
آن قــدر که یــادم نرود
به نفعم است که به چند زبــان زنده ى دنیا سکــوت کنم
درد دل هایت را به هیچ کس نگو
چون یاد میگیرند
چگونه دلت را به درد بیاورند...!!